English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4211 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clockwork U چرخهای ساعت منظم وخودکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clock work U چرخهای ساعت
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
cyclic redundancy check U بررسی افزونگی چرخهای کاراکتر بررسی و کنترل افزونگی چرخهای
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
cyclic U چرخهای
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
cyclic permutation U جایگشت چرخهای
cyclic check U مقابله چرخهای
cyclic code U رمز چرخهای
cyclonic rain U باران چرخهای
cyclic process U فرایند چرخهای
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
cyclic shift U تغییر مکان چرخهای
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
gears U مجموع چرخهای دنده دار
gear مجموع چرخهای دنده دار
geared U مجموع چرخهای دنده دار
nosing U باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
Where are the luggage trolleys? U چرخهای دستی حمل بار کجاست؟
pants U پوشش ایرودینامیکی ثابت روی چرخهای ارابه فرود
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
divided landing gear U ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد
staging light U چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
tandem roller U نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
cassette U کاست کوچک حاوی چرخهای از نوار مغناطیسی باریک که سیگنالهای صوتی قابل ضبط هستند.
anti spin U سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
cassettes U کاست کوچک حاوی چرخهای از نوار مغناطیسی باریک که سیگنالهای صوتی قابل ضبط هستند.
dumptor U کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
regulars U منظم
orderly U منظم
regular <adj.> U منظم
ordered U منظم
pitched U منظم
business like U منظم
presentable <adj.> U منظم
straight <adj.> U منظم
in good order <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
businesslike U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
fair <adj.> U منظم
symmetric U منظم
methodical U منظم
in kelter U منظم
systematic U منظم
kelter U منظم
first string U منظم
orderlies U منظم
tidy <adj.> U منظم
neat <adj.> U منظم
decent <adj.> U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
trim <adj.> U منظم
proper <adj.> U منظم
shipshape U منظم کردن
lattice U توری منظم
regularize U منظم کردن
regularises U منظم کردن
lattices U توری منظم
regularizing U منظم کردن
regularizes U منظم کردن
regularised U منظم کردن
regularising U منظم کردن
regularized U منظم کردن
regulater U منظم کردن
orderly <adv.> U بطور منظم
arrays U منظم کردن
array U منظم کردن
regular polymer U بسپار منظم
systematic irrigation U ابیاری منظم
systematic error U خطای منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
neatly <adv.> U بصورت منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
orderly <adv.> U بصورت منظم
regular army U ارتش منظم
regular expression U مبین منظم
regular set U مجموعه منظم
to set in order U منظم کردن
tidily <adv.> U بطور منظم
well conditioned U مرتب و منظم
well ordered U مرتب و منظم
square U منظم حسابی
squared U منظم حسابی
order U منظم کردن
squares U منظم حسابی
duly <adv.> U بطور منظم
squaring U منظم حسابی
to set to rights U منظم کردن
standing army U ارتش منظم
neatly <adv.> U بطور منظم
liner trade U کشتیرانی منظم تجاری
regular grammar U دستور زبان منظم
tidying U پاکیزه منظم کردن
tidy U پاکیزه منظم کردن
unconventional U جنگ غیر منظم
put on <idiom> U منظم یا تولید یک بازی و...
shipshape U مرتب کردن منظم
unconventional warfare U جنگ غیر منظم
lattice network U شبکه توری منظم
systemmatize U منظم یامرتب کردن
pick up U کندن منظم کردن
regulars U پرسنل کادر منظم
ranks U اراستن منظم کردن
ranked U اراستن منظم کردن
rank U اراستن منظم کردن
systematic desensitization U حساسیت زدایی منظم
tidiest U پاکیزه منظم کردن
tidies U پاکیزه منظم کردن
tidier U پاکیزه منظم کردن
processions U بصورت صفوف منظم
procession U درصفوف منظم پیشرفتن
systematic U منظم نظم پذیر
procession U بصورت صفوف منظم
taut loom U چله سفت و منظم
processions U درصفوف منظم پیشرفتن
irregulars U عده غیر منظم
tidily U بطور اراسته و منظم
irregular U نا منظم غیر رسمی
tidied U پاکیزه منظم کردن
regular U پرسنل کادر منظم
regular solid U کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
pogrom U قتل عام منظم روسی
pogroms U قتل عام منظم روسی
My heartbeat is even . U ضربان قلبم منظم است
blended fund U سرمایههای بهم منظم شده
day in and day out <idiom> U بطور منظم ،تمام مدت
systematic random sampling U نمونه گیری تصادفی منظم
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
isochronous U واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
argument U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
arguments U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
spider wire entanglement U نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
Regular training strengthens the heart and lungs. U ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
clock U ساعت
hours U ساعت
horologe U ساعت
maypop U گل ساعت
horologii U ساعت
horologium U ساعت
by my watch U ساعت من
h hour U ساعت س
hour ly U ساعت به ساعت
in hour's time U دو ساعت
ticker U ساعت
timŠepiece U ساعت
clk U ساعت
clock generator U ساعت زا
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
clocks U ساعت ها
clock U ساعت
timepiece U ساعت
zero hour U ساعت س
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
watched U ساعت
time-piece U ساعت
self-esteem U ساعت
clocks U ساعت
timepiece U ساعت
watches U ساعت
watching U ساعت
timepieces U ساعت
watch U ساعت
passionflower U گل ساعت
hourly U ساعت به ساعت
passion flower U گل ساعت
oclock U ساعت
hour U ساعت
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
16:42 PM
1کلمه assist در اصطلاح ساعت به چه معناست؟
1ه مجموعه ای معقول از بی عقلی هاستزندگی یه مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست ی
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
1تا چه ساعتی اینجا باز است
0روزانه یه ساعت ویدیو نگاه کنیم
0روزانه یه ساعت ویدیو نگاه کنیم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com